دانلود رمان نجواهای ما

--

معرفی‌نامه دانلود رمان نجواهای ما: آری صدا‌هایمان را خود شنیده‌ایم و دردهایمان را در خود دفن کرده‌ایم. ما آمده‌ایم تا نجات دهیم جان عزیزان را، همچون عزیزان خود که از دست داده‌ایم. آری نجواهای ما، شنیدنی و لمس کردنی نیست! ما دردهایمان را فریاد نخواهیم زد و به‌دادرس دیگری خواهیم شتافت، همه در پس آرامشی هستیم ابدی…

یک رمان

– کی ناصر فراهانی رو هل داده؟ مگه همین الان نگفتی ندا هلش نداد؟ پس کی بود؟ ویدا با مکث جواب داد: — یه ماشینی بود که چند وقتی بود ندا رو تعقیب می‌کرد. فکر کنم راننده‌ی همین ماشین بود که اومده بود سراغ ندا. پرواز بین دو ابرویش را مالید‌. — ربطش به ناصر چیه؟ — خب ناصر باز پیله کرده بود به ندا که این یارو سر رسید. دستِ ندا رو کشید؛ می‌خواست با خودش ببرتش ولی ناصر نذاشت. درگیر شدن. ناصر رو هل داد. بعد که فرار کرد از اون‌جا، من دنبالش دویدم واسه همین ندا تنها موند و شد تنها مظنونشون. احسان کتش را برداشت و موهایش را پشت سرش محکم کرد‌. گفت: — به مادرت زنگ می‌زنی که بیاد کلانتری. خودت هم همراه من میای که همین‌ها رو تحویل بدی. — حرف منو باور نمی‌کنن آقای دکتر. پرواز می‌دید که احسان سعی می‌کرد سرِ ویدا داد نزند. — یه دوربینی، کوفتی چیزی اون‌جا نبوده که نشون بده تو دنبالِ او یارو دویدی؟ ویدا ل**ب‌هایش را روی هم فشار داد. چهره‌اش، متفکر به نظر می‌رسید. — بهشون می‌گیم. باید دوربین‌های اون اطراف رو چک کنن.

دانلود رمان نجواهای ما

Sign up to discover human stories that deepen your understanding of the world.

Free

Distraction-free reading. No ads.

Organize your knowledge with lists and highlights.

Tell your story. Find your audience.

Membership

Read member-only stories

Support writers you read most

Earn money for your writing

Listen to audio narrations

Read offline with the Medium app

--

--

No responses yet

Write a response