دانلود رمان محله مرگ

خلاصه رمان محله مرگ:
رها یه دختر کنجکاوه که این کنجکاوی کار دستش میده و طولی نمیکشه که با پسری به اسم آراز آشنا میشه و بهش علاقهمند میشه. اتفاقاتی برای رها میافته که بارها بارها کارش به بیمارستان میکشه ولی جون سالم به در میبره و بالاخره… .
سارا که رفت بیرون از اتاق چشامو باز کردم از جام بلند شدم. یه آب به دست و صورتم زدم و یه مانتوی صورتی کمرنگ پوشیدم با یه شلوار لی آبی. یه مقنعه مشکی هم سرم کردم. تو ۵ دقیقه بهتر از این نمیشد.
کوله پشتیمو برداشتم و با سرعت از اتاق خارج شدم . از پلهها که پایین رفتم، دیدم سارا اخماش تو همه و داره به من نگاه میکنه . رفتم تو آشپزخونه به بابا سلام بدم که دادش در اومد: رهااااا بیا بریم.
انقدر صداش بلند بود که بابامم حسابی تعجب کرده بود. آخه تا حالا سارا رو اینجوری ندیده بود. از ترسم سریع از بابا خداحافظی کردم. بدو بدو رفتم سمت جاکفشی و کتونی مشکیمو برداشتم و تند تند بنداشو گره زدم و پشت سر سارا راه افتادم. در حیاط و که باز کردم از خوشحالی میخواستم بپرم زهرا رو بغل کنم.
زهرا — به به چه عجب رها خانووم . بدو که اگه استاد گیر بده زنده نمیذارمت .
ای بابا اینا کلا علاقه شدیدی به کشتن من دارن: باشه باشه. ولی سلام یادت رفتهها.
— خیلی پررویی سوار شو بریم.
— من فدای تو و اون ماشین خوشگلت میشم که خیلی لازمش داریم.
زهرا یدونه زد پس کلم و تکیهاش رو از ماشین گرفت و رفت نشست پشت فرمون و ماشین و روشن کرد. منو سارا هم به سرعت سوار شدیم. انقدر خوابالو بودم که اصلا حواسم نبود ارغوان هم تو ماشینه.