دانلود رمان خیال چشمنش

از آن‌جایی که عشق شروع شد… از همان خانه… از همان خشت‌هایی که دانه به دانه‌اش، پر بود از من و او از آن‌جایی که قلبم پر تپش وجودش را صدا می‌زد، از همان لحظه‌ی اول که چشمانش وجودم را از آن خود کرد. نگاهی که اولین گناهم را رقم زد، نگاهِ به رنگ شبش بود. گناهی با تقدیری به رنگ چشمانش! آخرین خیال زیبای زندگی‌ام، خیالی به رنگ سیاه، اما از جنس سفیدی بود. سیاهی‌اش از ظلمت شب تارتر بود، سفیدی‌اش از روشنای خورشید کور کننده‌تر. خیال چشمانش، زیباترین خیال زندگی‌ام بود؛ آخرین خیال زیبای زندگی‌ام!

همه‌ی این هجده‌ سالی که از خدا عمر گرفته بودم همین بود، همیشه بحث و دعواها سر من نبود؛ ولی من بچه‌ی کوچیکه بودم و همه‌ چی باید سر من شکسته می‌شد، حتی کوچیک‌ترین دعوایی توی خونه آخر به من و حضورم می‌رسید و من باز هم با سکوتم و حبس کردن خودم توی اتاق سه در چهارم به همه‌ چی خاتمه می‌دادم.

همه‌ی امیدم دانشگاه و فرار بود که تمام تلاشم رو به کار گرفته بودم که سال اول قبول بشم و با تمام توانم از اینجا و از اینا دور بشم.

دانلود رمان عاشقانه شاید در دید عموم و از دور زندگی مرفه و زیبایی داشتم اما از نزدیک و توی دلم، بدترین زندگی مال من بود.

در یک تصمیم ناگهانی از روی تختم با جهشی پایین پریدم و پام دقیقاً روی دونه‌های تیز شونه‌م که کف اتاق ترکیده‌م افتاده بود، رفت و جیغم به هوا رفت. فوری جلوی دهنم ر‌و گرفتم که صدای تیزم بلندتر نشه.

با قیافه‌ی دردناکم شونه رو از زیر پام بیرون کشیدم و با چشم غره نگاهش کردم. نفسم‌ رو هوف مانند بیرون دادم و در ریلکس‌ترین حالت ممکن شونه رو توی دیوار کوبیدم و از جام بلند شدم

دانلود رمان خیال چشمانش

Sign up to discover human stories that deepen your understanding of the world.

Free

Distraction-free reading. No ads.

Organize your knowledge with lists and highlights.

Tell your story. Find your audience.

Membership

Read member-only stories

Support writers you read most

Earn money for your writing

Listen to audio narrations

Read offline with the Medium app

No responses yet

Write a response